بایگانی برچسب‌ها : غم

آتشی خواهم ساخت

چهارشنبه سرویست آتشی به پا خواهم کرد٬ هرچند کوچک٬ هرچند حقیر تا بدانم که هنوز هم می‌توانم آتشی بسازم به یاد روزگار قدیم سوختش مهم نیست شاید شاخه‌ی خشکیده‌ی درخت خانه شاید برگ‌های خسته‌ی پاییزی آتشی خواهم ساخت حتی اگر … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزنوشت | برچسب‌خورده با , , , | دیدگاهی بنویسید

این ما هستیم که مُقصریم

داداشم همیشه بهم اینو میگه. «این خود تو هستی که مُقصری, نه کَسِ دیگه ای» اگه ناراحتی این توی که مقصری, اگه غمگینی این توی که مقصری, اگه مَریزی این توی که مقصری, اگه دیگری باحات بد رفتار می کنه این … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزنوشت | برچسب‌خورده با , , | دیدگاهی بنویسید